دنیای من و آدم کوچولوها – بهانهٔ جدیدی برای شادی

رژیا پرهام – تورنتو

معمولاً دخترک چهارساله خبر خوبی دارد که بابت آن صبح‌ها را با شادی شروع می‌کند. 

خبر امروز کمی متفاوت بود. بعد از گفتن صبح به‌خیر با لحن ذوق‌زده‌ای ادامه داد: 

Guess what, Razhia! We all are humans!‎

(فکرش رو بکن، رژیا! ما همه انسان هستیم!)

نمی‌دانستم باید چه بگویم. با لبخند گفتم: «بله، هستیم.»

پدرش که متوجهِ تعجبم شده بود، تعریف کرد که: «من و همسرم سعی می‌کنیم هر روز رفتار خوبی را (عملاً) انجام بدهیم و شب، قبل از خواب برای دخترک تعریف کنیم که انسان‌ها این کار خوب را هم انجام می‌دهند.» می‌گفت: «این داستان را از روزی که دختر بزرگمان چندروزه بود شروع کردیم و برای دخترک هم ادامه دادیم و شک نداشتیم که جای سؤالی نیست تا دیشب که دخترک پرسید:

Dad, who are humans?‎

(پدر، انسان‌ها کی هستند؟)»

می‌گفت: «اول متعجب نگاهش کردم، بعد به همهٔ شب‌های چهار سال گذشته فکر کردم و در آخر خندیدم و جواب دادم که ما!» دخترک اول باور نکرده و توضیح داده است که:

Dad, we are people! Not humans!‎

(پدر، ما مردم هستیم! نه انسان‌!)

خلاصه با پدر به این نتیجه رسیدیم که قبل از شروع داستان بهتر است تکلیف بخش‌های مبهم را برای مخاطب خیلی جوان روشن کنیم. هر چند در این زمینهٔ خاص توضیح با تأخیرِ بخش مبهم، بهانه‌ای جدید شده است برای دخترک و شادی امروز و شاید چند روز آینده‌اش 🙂

ارسال دیدگاه